امروز نتایج قطعی اولین همایش ملی مدیریت پروژه با رویکرد شهری
که دانشگاه آزاد اسلامی مشهد با همکاری شهرداری مشهد و برترین
شرکتهای پروژه محور مشهد و ایران برگزارکننده اش در ۲۶ و ۲۷ بهمن
در دانشگاه آزاد مشهد هستن اعلام شد.
زمزمه برگزاری و دریافت مجوز این همایش مهم و معتبر داخلی
از اویل سال ۹۰ شروع شده بود و با قطعی شدنش و اعلام
محورهای همایش و مشخص شدن تاریخ های ارسال چکیده
و اصل مقالات تاکید اساتید گروه مون
برای ملزم کردن ما به ارائه مقاله در همایش شروع شد.
البته اوایل جنبه تشویقی کار مطرح شد و اینکه در صورت موفق
شدن به ارائه و چاپ مقاله در کتاب همایش به عنوان یک امتیاز مهم
برای پایان نامه مون محسوب میشه و ب جز این نمره تشویقی
هم داره و ... اما با نزدیک شدن به زمان همایش تاکید اساتید
از حالت اختیاری بودن ارائه مقاله تقریبا به حالت اجبار تبدیل شد.
علت اصلی اش هم رقابت با دانشجوها و اساتید تهران بود
که واسه همایش مشهد کلی مقالات خوب ارسال کرده بودند.
مهلت ارسال چکیده مقالات به سایت همایش مهر ۹۰ بود
که البته خوشبختانه تا آبان تمدید شد .
همین طور مهلت ارسال اصل مقاله هم تمدید شد.
اتفاقی که اگه نمی افتد من به خاطر گرفتاری های شغلی
موفق به ارائه مقاله نمیشدم . من از تابستون با جدیت و شور و شوق
کار نوشتن مقاله رو شروع کرده بودم و بعد از کلی مطالعه
مقاله های داخلی و خارجی به جاهای خوبی رسیده بودم
اما هنوز به این جمع بندی نرسیده بودم
که عنوان مقاله ام چی باشه و چه بحث و حرف جدیدی رو
در مقاله ام مطرح کنم تا اینکه نهایتا بتونم اکسپت چاپ
در کتاب رو بگیرم . توی همین اوضاع و احوال بودم که یهویی
جریان شاغل شدنم در اوایل مرداد ۹۰ ماه تولدم پیش اومد
و در کنارش هم مسئولیتم برای برگزاری یک همایش دیگه توسط
دانشگاهمون. از مهر هم که ترم جدید شروع شده بود
و یک گرفتاری بزرگ اضافه شده بود به قبلی ها.
از طرفی هم نوشتن مقاله خوب برای این همایش کار سختی بود
چون تا به حال توی ایران به بحث مدیریت پروژه از رویکرد شهری
پرداخته نشده بود اما چیزی که کار رو واسه من سخت تر میکرد
موضوع سختی بود که روش دست گذاشته بودم . من محور مدیریت
پروژه و منابع انسانی رو انتخاب کرده بودم و با سه کلید واژه
مدیریت منابع انسانی - مديريت پروژه و مديريت شهري
روبرو بودم كه بايد به طور منطقي بين شون ارتباط برقرار ميكردم
و ضمنا اين ارتباط رو هم اثبات كه نه ولي به نوعي از طريق توزيع
و جمع آوري پرسشنامه و تحليل آماري تاييدش ميكردم .
كار نوشتن مقاله ام به صورت لاك پشتي پيش ميرفت
هر روز زماني رو براش اختصاص ميدادم و قسمتي از مقالات
جديد لاتين رو ترجمه ميكردم و فايلش رو توي يك فولدري
توي سيستمم به اسم همايش پروژه ذخيره ميكردم .
من هنوز به جمع بندي كلي نرسيده بودم
اينكه بحث جديد و حرف اصلي كه اساس مقالم هست
چي بايد باشه ؟ من اصولا يا كاري رو انجام نميدم يا دوست دارم
به نحو احسن انجامش بدم واسه همين همش دنبال ارائه يك موضوع
و بحث جديد و مفيد بودم . اما اين حساس بودن و نكته سنجي
كار دستم داد و مهلت ارسال چكيده مقالات تموم شد
و من نتونستم چكيده مقالم رو تموم كنم و ارائه بدم .
چند روزي واسه اين اتفاق ناراحت بودم تقريبا اوايل آبان بود.
اما به خودم دلداري ميدادم كه ايراد نداره پريسا قرار نيست
كه چند تا كار رو همزمان انجام بدي و نتيجه همشون هم
خوب باشه. فداي سرت مهم نيست . فقط دلم واسه اون همه
زحمتي كه از تابستون كشيده بودم و مطالبي كه جمع آوري كرده
بودم و به نتيجه نرسيده بود مي سوخت .
بعد چند روز بچه ها بهم گفتن كه مهلت ارسال چكيده مقالات
تمديد شده . خيلي خوشحال شدم و خدا رو از اين بابت خيلي
شكر گفتم . دوباره رفتم سراغ همون فولدر قبلي كه هروقت تو كامپيوتر
چشمم بهش مي افتاد دلم ميسوخت كه اين فولدره
به نتيجه نرسيده بود محتوياتش!
چند روزي رو باجديت دوباره روي مقاله كار كردم از طرفي
توي اون روزها جريان ارائه مقاله براي همايش براي من شخصا
جنبه حيثيتي پيدا كرده بود از اين جهت كه يكي از دوستان و همكاران
خانمم كه عضو كميته اجرايي و علمي همايش هستن
و ضمنا رقابت درسي هم باهشون دارم و به قول آشناهامون
ما با هم كارد و پنير هستيم البته ما كه ظاهرا قربون و صدقه هم
ميريم راجع مقاله من پرس و جو ميكردن.
يك مورد ديگه كه باعث شده بود اين مقاله براي من مهم بشه
اين بود كه يكي از اساتيد جوان همكارم كه من اون روزها به تازگي
باهشون آشنا شده بودم و طي گفتگوهايي كه باهم داشتيم
متوجه شدم كه ايشون بسيار با علم و دانش
و مستعد و توانمند و نخبه در رشته مديريت هستن و ايمان داشتم
كه در زمينه كارهاي پژوهشي در حوزه تخصصي شون
مديريت دانش حرف اول رو نه تنها در ايران بلكه در دنيا ميزنن
اما اون خانم همكارم كه ايشون هم جوان و هم سن وسال خودم
هستن و ايشون هم مثل من با اين آقا همكار هستن از سر رقابت
يا بهتره بگم حسادت اعتقادي به توانمندي هاي همكارمون نداشتند
و ندارند كه البته باور اين خانم هيچ اهميتي براي من و هيچ فردي
نداره چون ايشون از نظر علمي اصلا در حد و اندازه دوست و همكار
پژوهشي من نيستند. اما بهرحال اين خانم اون روزها خيلي سعي
كردند تا با استفاده از نفوذشون در همايش چكيده مقاله همكار آقامون
رو رد كنند كه البته موفق هم شدند تا اينجاي كار به من ارتباطي
پيدا نميكرد چون اين مساله مربوط ميشد به اختلافاتي كه بين اين
خانم و آقا بود اما وقتي همكارم به من اطلاع داد كه اين خانم مساله
رد شدن چكيده مقاله شون رو به دانشجويي كه با ايشون
همكاري داشته رسونده خيلي از اين حركت زشت اين خانم
ناراحت شدم. از طرفي اين خانم به استادمون كه استاد مشترك
ما سه نفر هستن هم اطلاع داده بودن كه چكيده مقاله آقاي فلاني
رد شده به جهت اينكه ايشون رو در چشم استادمون
غيرتوانمند نشون بدن. البته استادمون به خوبي در جريان فعاليتهاي
موفق پژوهشي همكار من هستن اما نه ايشون و نه اون خانم
به اندازه من در جريان كارهاي عظيم پژوهشي همكارم نيستن
چون ايشون اسرار و مدل هاي پژوهشي شون رو كه در زمينه
مديريت دانش به تدريج كشف مي كنند فقط به من ميگن و مدل هاشون
رو كه چندين ميليون ارزش مادي و بي نهايت ارزش معنوي و علمي
داره رو فقط به من نشون ميدن به جهت اعتمادي كه بهم دارن .
من به تلافي حركات و رفتارهاي زشت اون خانم با همكارم به اين
جريان وارد شدم تا همه معادلات رو به نفع همكارم تغيير بدم .
انگيزم براي نوشتن يك مقاله عالي به اين ترتيب افزايش پيدا كرده بود
اما همچنان گرفتاري هاي كار و درس مانع بود.
يادم هست تقريبا اواخر آبان يا اوايل آذر بود كه روزها فكرم مشغول همين
قضيه بود و اصلا آرامش نداشتم . اون روزها به خودم ميگفتم حالا كه
مهلت تمديد شده حتما حكمتي توي كار هست پس بايد تلاشت
رو بكني پريسا ! چند روز متوالي كاغذهاي چك نويس مقاله رو
با خودم مي بردم محل كارم تا اگر فرصتي پيش اومد روشون
كاركنم يادمه براي اينكه بتونم ارتباط بصري خوب و موثري
با نوشته هام بگيرم سه چهار تا كاغذ پيش نويس مقاله رو كنار هم
چيدم روي ميز محل كارم بعدش بلافاصله به خودم گفتم پريسا
همين الان بايد تكليف اين مقاله رو با خودت روشن كني
آخه ايده هاي مختلفي در مورد محور اصلي مقاله ام و عنوانش
به ذهنم مي اومد و نميتونستم يكي شون رو انتخاب كنم
واسه همين سه تا ماژيك فسفري با رنگهاي مختلف برداشتم
و به خودم گفتم پريسا روي اون مطالبي كه به نظرت حتما بايد
تو مقاله نهايي باشه رو با رنگ صورتي مشخص كن اونايي رو كه در
درجه دوم اهميت هستن نارنجي و اونايي كه كمتر مهم اند
اما نبايد كات بشن رو سبز كن اينجوري از دل اين همه مطلب
ميتوني به اوني كه ميخواي برسي .
قبلش هم توي دلم يك بسم الله الرحمن الرحيم بلند گفتم .
واسه اينكه انرژي و انگيزم هم بيشتر بشه يهويي تصميم گرفتم بالاي
برگه هاي پيش نويس بنويسم نويسنده مقاله : خدا
و با ماژيك سبز فسفري نوشتم توي دلم هم گفتم
خدايا توكل به خودت همه چيز رو مي سپارم به خودت .
خودت ذهنم رو هدايت كن كه چي بنويسم و چي ننويسم .
خدا هم همون لحظه به كمكم اومد و خوشبختانه همون روز
تا ظهر تونستم چكيده مقاله ام رو بنويسم . در حقيقت اصل مقاله ام
و چهارچوب اصلي اش همون روز شكل گرفت درست مثل ساختن
يك خونه كه به اصطلاح اول سفت كاريش انجام ميشه و بناي آهني اش
ميره بالا و بعد نازك كاري هاش شروع ميشه.
اون روز وقتي داشتم بالاي كاغذ پيش نويس مي نوشتم
نويسنده مقاله خدا يك لحظه هم ياد همكارم افتادم كه فاميلشون
خدايي متين هست و جريان مشكل ايشون با همكار خانمم
كه باعث شده بود انگيزه من براي نوشتن مقاله بيشتر بشه
چون قصد كرده بودم يك مقاله عالي بنويسم و اسم آقاي خدايي
رو هم به عنوان نويسنده دوم مقاله بيارم تا تلاش اون خانم براي اينكه
آقاي خدايي در اين همايش مقاله اي نداشته باشه به نتيجه
نرسه. چكيده مقاله ارسال شد و بعد از داوري يك روز از دبيرخونه
همايش برام مسيج اومد كه مورد پذيرش قرارگرفته .
خيلي خوشحال شدم اما فقط يك ماه وقت داشتم تا اصل مقاله رو
ارائه بدم و گرفتاري هاي درس و شاغل بودن و ...
هم همچنان ادامه داشت. ضمن اينكه امتحانات ميان ترم هم
شروع شده بود. تا اومدم به خودم بجنبم و كارو تموم كنم
و اصل مقاله رو ارائه بدم زمان ارسال اصل مقالات تموم شد !!!
و كاري رو كه اينقدر براش زحمت كشيده بودم داشت بي ثمر
مي موند . چون قسمت ارسال مقاله سايت همايش بعد از اتمام
مهلت غيرفعال شده بود و امكان ارسال مقاله از طريق سايت نبود
مجبور بودم كه از طريق يكي از اعضاي دبيرخونه مقاله رو در سايت
ثبت نام كنم به همين دليل مجبور بودم به همين همكار خانمم
كه عضو دبيرخونه همايش بودن و من از لج ايشون اسم آقاي خدايي
رو در مقاله ام آورده بودم رو بزنم كه اين كارو برام انجام بده .
حاضر بودم بميرم اما ازش خواهش نكنم
البته اين رو هم بگم كه من و این خانم ظاهرا خيلي همو
دوست داريم و به اسم كوچيك و عزيزم همديگه رو صدا ميزنيم !
بهش گفتم عزيزم من نتونستم مقاله رو سروقت بفرستم
امكانش هست يه چند روزي ديرتر از طريق شما كارو
برسونم دبيرخونه ؟ جوابي كه داد خيلي جالبناك و حرص درآور
بود گفت آره عزيزم حتما البته فقط اگه فقط خودت نويسنده
مقاله باشي. غيرمستقيم منظورش اين بود كه اسم خدايي رو
حذف كن . چاره اي نداشتم خيلي برام سخت بود ولي بهش گفتم
اكي خانمي پس من مقاله رو ميدم تايپيست تايپ كنه
بعدش ميفرستم به ايميلت و بقيه كاراش هم باخودت .
تا يك هفته سر همين موضوع اعصابم بهم ريخته بود
و حسابي كلافه و ناراحت بودم يك روز توي همين احوالات بودم
و بعد از كلاس داشتم ميرفتم تو اتاق يكي از اساتيدم و چك نويس هاي
مقاله هم دستم بود كه يهويي يكي از همدانشكده اي هام
جلوم سر راهم سبز شد . آقاي اسماعیلی ايشون سر كلاساي يكي
از دروس اين ترممون قبل از استاد مي اومدن و كلاس رو شروع
ميكردن . يكي از دانشجوهاي فعال و مستعد دانشكده هستن.
من چون هميشه با تاخير كلاساي اون درس رو ميرفتم
و بعد كلاسم چون به خاطر خستگي كار زودتر از كلاس خارج
ميشدم شناخت زيادي ازشون نداشتم حتي فاميلشون رو
هم نميدونستم فقط چون مي ديدم كه رابطه نزديكي با استادمون
دارند به نظرم فرد قابلي مي اومدن. اما چون به نظرم آدم مغروري
مي اومد از اول ترم همون زمانهاي محدودي هم كه ايشون رو
مي ديدم منم باغرور بهشون نگاه ميكردم و حتي چند بارم كه ب
ا هم فيس تو فيس شديم بهشون سلام نكردم درست برخلاف
بچه ها كه از اول ترم با كلي احترام و عزت دنبال ايشون بودن
به خصوص براي راهنمايي براي نوشتن مقاله همين همايش
به جهت همون ارتباط نزديكي كه با يكي از اساتيدمون دارن.
اما اون روز كه مسير راهم قرار گرفت ديگه چون اتفاقي كاملا
توي راه پله ها با هم فيس تو فيس شديم واقعا دور از ادب بود
كه جواب سلامشون رو ندم . بعد از سلام اولين حرفي كه زدن خيلي
برام جالب بود ازم پرسيدن خانم فلاني شما كارمند دانشگاه
هستين ؟! مي تونستم حدس بزنم چرا اين سوال رو پرسيد
چون من خيلي سرسنگين سركلاسايي كه ايشون جانشين
استادش بودن حاضر ميشدم و اغلب هم غيبت داشتم گاهي هم
وسط كلاس براي انجام بعضي كارا بلند ميشدم و كلاس رو ترك
ميكردم از طرفي ايشون هر جلسه شاهد بودن كه من دير
ميرسيدم سركلاس و چون صندلي هاي جلوي كلاس پر شده بود
مجبور بودم برم عقب بشينم و استاد هم چندين بار جمله
لژنشين هاي آخر كلاس رو براي من به كار برده بودن كلا فكر ميكنم
به خاطر همين موارد بود كه ايشون فكر كرده بودن من كارمند
دانشگاه خودمون هستم . اما من براشون توضيح دادم كه
كارمند دانشگاه نيستم و مسئول همايش علوم مديريت
و قرآن و ... هستم. همون لحظه از من پرسيدن كه براي همايش
مديريت پروژه هم مقاله اي رو ارائه دادم يا نه كه اتفاقا چون چك نويس هاي
مقاله دستم بود بهشون گفتم آره من مدل ارائه دادم
واسه همايش . خواستم بهش حالي كنم كه اينقدر خودت
رو نگير بچه جون. يه نگاهي به مقالم انداخت و تا چمشش
به عنوان مقالم كه طراحي مدل جامع .. بود افتاد فهميد كه
طرفش كيه بعد يه حرفي رو زد كه اگر اونقدر با قاطعيت و صلابت
و رك و صريح نميگفت هرگز پيشنهادش رو قبول نميكردم
. خيلي راحت و محكم گفت اگه جسارت نباشه ميشه اسم من
رو هم روي مقالتون بزنين ؟ من به اين مدل شما خيلي احتياج دارم
و ... مي تونيم با هم اين مقاله رو پول سازش كنيم و ...
نه دنبال پول بودم و نه حال و حوصله پروپوزال تحقيقي نوشتن رو
براي سازمان ها رو داشتم و نه وقتشو كه بخوام با ايشون كاري
رو شروع كنم اما فقط به خاطر شجاعتش در گفتن درخواستش
قبول كردم ضمن اينكه به خاطر جرياناتي كه قبلا پيش اومده بود
و مجبور بودم كه اسم آقاي خدايي رو حذف كنم احساس كردم
كه قسمت و شانس اين آقا بوده كه اسمش به جاي ایشون
نوشته بشه تو مقالم . قبول كردم و بهشون گفتم باشه اشكالي
نداره ايشون چون در زمينه مديريت پروژه اطلاعات خوبي دارن
چند دقيقه اي رو باهم نشستيم توي كلاس تا ايشون هم
در مورد بهتر شدن مقاله نظر بدن وقتي چشمشون به صفحه اول
مقاله و اسم نويسندگان افتاد جاخوردن و ازم پرسيدن جسارتا ميشه
بپرسم آقاي خدايي رو از كجا مي شناسين ؟ گفتم
چطور مگه ؟ ... اين يك اتفاق جالب و فراموش نشدني
در زندگي من بود. ايشون و آقاي خدايي در دوران كارشناسي
با هم همدانشكده اي بودن و هر دو هم به شدت از همديگه
متنفر هستن. قضيه خيلي جالب شده بود .
مقاله اي كه تا به حال چندين بار از نوشتنش منصرف
شده بودم يا مهلتش تموم شده بود يا ... جريانات جالبي رو توي
زندگي من ايجاد كرده بود. جريان آشنايي ايشون با همكارم
باعث شد تا ما مدت بيشتري رو با هم حرف بزنيم نميدونم
چه اتفاقي توي همون چند دقيقه بين ما پيش اومده بود
كه ايشون يك سوال عجيب و بي ربط به مقاله ازم پرسيدن
و اون سوال اين بود كه ممكنه من با آقاي خدايي به جز همكاري
پژوهشي توي زندگي هم به يه جاهايي برسيم ؟
كه البته پاسخ من نه بود چون شخصا متنفرم از اينكه از رابطه هاي
سالم علمي و پژوهشي برداشت نادرستي صورت بگيره.
اون روز به ايشون قول دادم كه اسمشون رو توي مقاله ميزنم
اما همش عذاب وجدان داشتم كه اسم خدايي رو حذف كنم
و اسم اون رو بزنم اما به خاطر شرطي كه خانم همكارم در مورد
حذف اسم خدايي برام گذاشته بود مجبور بودم پا بزارم روي
ميل باطني ام. البته چون رئيس دانشگاه فاميلمون هستن ميتونستم
از ايشون وقت بگيرم براي ارسال مقاله تا بتونم اين خانم پرمدعا
رو دور بزنم توي همين فكرها بودم كه چند روز بعدش يك اتفاق
عجيب ديگه افتاد كه باز هم كمك خدا بود . خدايي كه نويسنده
اصلي مقاله من هست . خبر دار شدم كه فاطمه دوست
و همكلاسي عزيزم به تازگي در دبيرخونه همايش مشغول به كار شده
و اين يعني اينكه مشكل من براي ارسال اصل مقاله به همايش
حل شده و براي دور زدن و ضايع كردن و از بين بردن شرط
اون خانم در مورد حذف اسم همكارم حل شده
. حالا ديگه مي تونستم دوباره اسم خدايي رو بزنم تو مقالم .
اما يك مشكل جديد پيش اومده بود و اون اينكه به آقاي اسماعيلي
قول داده بودم كه اسمشو بزنم و من چون شخصا پايبندي به يكسري
از اصول اخلاقي مثل تعهد به قول و ... خيلي برام مهم هست
سرحرفم موندم و اسم ايشون رو هم در مقاله آوردم و اصل مقاله
رو از طريق فاطمه ارسال كردم براي همايش. البته باز هم
يك مشكلي وجود داشت و اونم اين بود كه چون من و اسماعيلي
قصد داشتيم مقاله رو به صورت پروپوزال براي يك سازماني
ارائه بديم و بودجه بگيريم قاعدتا بايد اسم ايشون رو قبل از اسم
خدايي ميزدم كه همين كارو هم انجام دادم. اما باز بعد مدتي دچار عذاب
وجدان شدم چون از نظر سطح سواد و علم و دانش و هوش و ن
بوغ و تجربه و ... خدايي از ما سرتر هست و اين خيلي وحشتناك
بود كه اسمش سوم بياد واسه همين همش به فاطمه
بنده خدا توي اين هفته هاي اخير مسيج ميدادم كه اسم اين دونفر
رو پس و پيش كنه تا جايي كه فاطمه بهم گفت
من از دست تو قاط زدم ديگه پريسا ! ..
اما بلاخره همه جيز امروز تموم شد فاطمه بهم خبر داد
كه مقاله من براي چاپ در كتاب مقالات همايش
پذيرفته شده . خبر خيلي خوشحال كننده اي بود خصوصا اينكه
فقط تعداد خيلي كمي از مقالات براي چاپ پذيرفته شدن
و مابقي مقالات كه كارهاي خوبي هم بودن فقط به عنوان
پوستر پذيرفته شدن. همايش به مدت دو روز ۲۶ ام و ۲۷ ام
همين ماه برگزار ميشه و امروز مبلغ ثبت نام در همايش
۷۵۰۰۰ تومن و هزينه چاپ مقاله رو ۲۵۰۰۰ تومن كه در كمال تعجب
خودمون بايد پرداخت كنيم رو واريز كردم و به لطف خدا مقالم
راهي چاپخونه شد براي چاپ در كتاب .
اينم از جريان نوشتن مقالم كه براي خودش داستاني شد در زندگيم .
اينم عنوان و چكيده مقالم :
طراحی مدل جامع مديريت منابع انساني در مديريت پرژه های شهری
پریسا صباغ[1]، اسماعیل خدایی متین[2]، هادی اسماعیلی[3]
1- دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت دولتی دانشگاه آزاد مشهد
و مشاور پروژه های شركت برق - ايران، مشهد
2- دانش آموخته کارشناسی ارشد مدیریت بازرگانی دانشگاه آزاد
نیشابور و عضو باشگاه پژوهشگران جوان - ایران، مشهد
3- دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت دولتی دانشگاه آزاد مشهد –
ایران، مشهد
Pari.sabbagh@gmail.com
چکیده
یکی از مشخصه های توسعه اقتصادی هر شهر
و بارزترین تفاوت شهرهای توسعه یافته با دیگر شهرهای جهان
اجرای موفق پروژه های عظـیم شـهری اسـت
. سيستم مديريت شهري بنابه تعريف و به لحاظ وظايف عملي خود
موظف به برنامهريزي توسعه و عمران شهري و اجراي برنامهها،
طرح ها و پروژههاي مربوطه است. در واقع مديريت شهري در قالب
نظام برنامهريزي اقتصادي، اجتماعي و قضايي حاکم بر کشور،
اقدام به تهيه برنامههاي توسعه شهري براي شهر ميکن
د و سپس آن برنامه را در چارچوب نظام اداري- اجرايي حاکم،
به پروژههاي عملياتي تبديل کرده و به مرحله اجرا ميرساند.
پروژه های نیروگاهی مهم ترین و عظیم ترین پروژه های شهری
هستند که نقش ويژه اي در رشد و توسعة اقتصادي، رفاه
اجتماعي، بهبود كيفيت زندگي و امنيت يك شهر ايفا مي كنند.
رشد مصرف نیروی برق نشانه ای از سهم روز افرون و نقش
موثر آن در توسعه اقتصادی است . با توجه به نقش استراتژیک
نیروگاه ها در توسعه اقتصادی و اجتماعی شهرها، اجرای موفق
پروژه های مذکور با کیفیت مناسب و در زمانی معقول به بسیاری
از نیاز های شهر پاسخ می دهد. توفیق در اجرای این پروژه ها
ساز و کارها و عواملی را می طلبد تا چرخه امور به نحو مطلوب
با کم ترین هزینه و بیشترین سود به سامان برسد. بنابراین بررسی
بازنگری و ارتقاء فرآیند مدیریت منابع انسانی در پروژه های شهری
امری ضروری به نظر می رسد.یکی از ابعاد بسیار مهم در
اجرای پروژه ها، بحث مدیریت منابع انسانی
و فرآیندهای مربوط به آن است. استاندارد دانش مدیریت پروژه
مدیریت پروژه را به 9 حوزه تقسیم نموده و با توجه به اهمیت
مدیریت منابع انسانی در سازمان و پروژه یکی از محدوده های اصلی
استاندارد دانش مدیریت پروژه به این زمینه اختصاص یافته است.
مدل جامع ارائه شده در این تحقیق به منظور ارتقاء
مدیریت منابع انسانی در مدیریت پروژه های شهری ارائه شده
و یک مدل پروژه محور است که تلاش دارد تا الگوی مدیریت منابع انسانی
را با توجه به ابعاد ( عوامل سازمانی و عوامل محیطی) فرآیندهای عمده
و فعالیتهای اصلی مدیریت منایع انسانی پروژه
(ذکر شده در استاندارد دانش مدیریت پروژه) و ضمنا چالش های
سازمان پروژه محور طراحی کرده و در سازمان های پروژه محور
مورد بررسی و ارزیابی قرار دهد.
مدل مورد نظر براساس مرور ادبیات مطالعات گذشته
و تلفیق مدل های موجود در این رابطه ازجمله
الگوی گیگان، ترنر و هیومن توسعه یافته است.
هر نتیجه یا مدل توسعه یافته ای که براساس تحقیق یا مطالعه
به دست آمده باشد نیاز به اعتبارسنجی به روشی شناخته شده دارد.
یکی از روشهای اعتبارسنجی مدل، روش دلفی می باشد
که در این تحقیق نیز از این روش بهره گیری شده است .
در مدل مذکور فاکتور مدیریت شهری منسجم، یکپارچه و کارآمد
نیز به جهت نقش آن بعنوان نهاد فرادست جایگاه کارفرمـایی
پـروژه هـای شهری که سیاست گذاری کلان و تأمین مالی پروژه
را به عهد ه دارد در نظر گرفته شده است .در این مقاله در ابتدا
به بررسی و تحلیل مبانی نظری پژوهش پرداخته می شود.
در بخش اول به بررسی ادبیات نظری مدیریت شهری
و اهمیت آن بعنوان نهاد فرادست جایگاه کارفرمـایی
پـروژه هـای شهری پرداخته می شود. در بخش دوم به بررسی
ادبیات نظری مدیریت پروژه و سازمانهای پروژه محور پرداخته میشود
و در بخش سوم به بررسی و تحلیل ادبیات نظری
مدیریت منابع انسانی، طبقه بندی فعالیتهای مدیریت منابع انسانی
در سازمان پروژه محور و عوامل موثر بر مدیریت منابع انسانی
در سازمان پروژه محور پرداخته می شود در بخش چهارم به ارائه
مدل جامع مدیریت منابع انسانی با توجه به ویژگیهای سازمان
پروژه محور و عوامل موثر در اجرای موفقیت آمیز پروژهای عظیم
شهری پرداخته می شود و در آخر به نتیجه گیری و ارائه پیشنهادات
پرداخته می شود.
پی نوشت مربوط به عکس : این عکس رو یک شب ساعت ۲ شب
که مشغول کار روی مقاله بودم گرفتم . واسه همین محیط اطراف
روشن نیست و تقریبا تاریکه .از نشستن پشت میز مطالعه و
کامپیوتر خسته شده بودم و روی فرش مقاله رو می نوشتم !
پی نوشت ۲ : به لطف خدا نوشتن این مقاله باموفقیت به پایان رسید
اما این فقط یکی از دغدغه های ذهنی ام بود که برطرف شد.
امروز یک آرامش نسبی داشتم اما فردا و روزهای دیگه اینقدر دغدغه ها
و مسائل حل نشده زیاد دیگه ای رو دارم که باعث میشه این موفقیت
و آرامش نسبی دوام زیادی نداشته باشه. ما توی دوره و زمونه سختی
به سر می بریم . رقابت در هر زمینه ای خصوصا مسائل علمی افزایش
فزاینده ای داره که البته این فقط یکی از دغدغه های ذهنیم هست
شاید این تصور پیش بیاد که من آدم خیلی درسخون و پرتلاشی
هستم یا اینکه درس و پژوهش خیلی برام مهمه اما حقیقت اینه که
این چیزا برای من مهم نیست و من زمان زیادی رو براشون صرف
نمیکنم . بیشترین علاقه ام به مسائل معنوی و عرفانی هست
و کلا چند سالی هست که همه زندگی رو به بازی گرفتم حتی
درس و دانشگاه رو اما تصمیم گرفتم بازی قشنگی رو انجام بدم
اما کلا دید دیگه ای دارم به درس و دانشگاه در ورای همه ارتباطات
و تعاملاتم با همه اساتید و دوستان و همکاران و آشنایان و حتی
خانواده دنبال چیز دیگه ای هستم . دنبال عملی کردن و تجربه افکار
و نقشه هایی هستم که توی ذهنم دارم و ...